سفارش تبلیغ
صبا ویژن
صفحه اصلی پیام‌رسان پارسی بلاگ پست الکترونیک درباره اوقات شرعی

88/4/7
11:52 ص

باسمه تعالی

خدمت همه روشن فکران و علمای منطق و فلسفه و رسانه سلام عرض می­کنم

بنده یک ایرانیم. اهل روستا. این نامه را برای عذرخواهی از شما می­نویسم. ببخشید چند روزی تاخیر داشتم.

بنده یک ایرانیم. حایز شرایط شرکت در انتخابات. حق انداختن یک رای به صندوق را دارم. البته این را شما بهتر می­دانید. اگر اشتباه می­کنم، تصحیح بفرمایید.

بنده یک ایرانیم؛ گرچه معنای جمهوری و دموکراسی و امثال اینها را درست نمی­دانم و اصلا یک روستایی را چه به این حرف­ها، اما فکر می­کردم دموکراسی یعنی اداره مملکت با احترام به رای مردم و مشارکت آن­ها در سازندگی. البته می­دانم این حرف­ها از دهان بنده و سایر همگنانم بزرگتر است و حتما باید از دهان و زبان اهل قلم، آن هم در جرایدی خاص بتراود.

بنده یک ایرانیم. مثل بسیاری از آنها تبلیغات نامزد­های انتخابات ریاست جمهوری را دنبال می­کردم.حرف­های چهار نفرشان را شنیدم. من هم برای خودم میزانی برای سنجش حرف­ها دارم. ببخشید گاهی می­فهمم. البته معترفم که فهم، مختص شما و موافقانتان است. ببخشید. میزان را می­گفتم. دو تا از بچه­های یکی از پیرزن­های روستای ما در جنگ شهید شدند. یکی­شان مفقود شد. شاید یکی از همان­هایی باشد که در دانشگاه شما مهمان است. شنیده­ام، وقتی آمدند باعث کدورت خاطر شما شدند. من به جای آنها از شما عذر خواهی می­کنم. من همیشه به این فکر می­کنم که چرا آنها رفتند.

بنده مسلمانم. ایرانیم. فکر کردم و به نتیجه رسیدم که آنها برای اسلام و ایران جان دادند؛ خونشان نباید پایمال شود.

میزان را می­گفتم. پسرم جوان است. مثل خیلی از بچه­های روستا. کار می­خواهد، خانه می­خواهد. دوست دارد تشکیل خانواده بدهد. زندگی پسرم برای من مهم است.

تبلیغات را می­گفتم. حرف­های چهار نفرشان را شنیدم. یکی­شان را بیشتر می­شناختم. دو بار از نزدیک دیده بودمش. یک بار که به شهرستان ما آمده بود، به استقبالش رفتم. ساعتی را در جاده منتظر بودم. وقتی آمد خوشحال شدم. یادم رفت. بابت استقبال از او از شما معذرت می­خواهم. ما که منور الفکر نیستیم که بفهمیم استقبال خادم رفتن بد است.

بار دوم او به روستای ما آمد. پسرم نامه­ای به او داد. پیرزن مادر دو شهید هم برایش اسپند دود کرد. می­گفت این مرد نمی­گذارد خون فرزندانم هدر برود. پیر زن است دیگر، بر او حرجی نیست. ببخشیدش.

خلاصه اینکه حرف­های چهار نفرشانم را شنیدم. شنیده­ها را کنار دیده­هایم گذاشتم. کارگاهی که راه افتاد و پسرم را شاغل کرد، جاده­ای که آسفالت شد و روستای ما را از انزوا خارج کرد و از همه مهمتر، حرف­های آن مرد در برابر ظالمان که ما را شیر کرد. من حرف­های او را خودم شنیدم. در اجلاس. و آن چند نفری که فریادشان در آمد. مردم روستا از اینکه رییس جمهورشان مقابل ظالمان ایستاد خوشحال شدند. یکی پیدا نشد به ما بگوید:« اهل پشت کوه را چه به فهم مسایل سیاست بین الملل.»

بنده ایرانیم. شنیده­ها و دیده­ها را کنار هم گذاشتم تا تصمیم بگیرم. همیشه در انتخابات همین کار را می­کردم. این بار نتیجه احمدی نژاد شد. فکر کردم او اصلح است. بیشتر اهالی روستا همین طور فکر کردند. دیده­هایشان بر شنیده­ها چربید. دروغ­گویی او را قبول نکردند. من و آنها، روز جمعه اسم احمدی نژاد را در برگه رای نوشتیم.

شنبه اعلام کردند که او رای آورده است. همه خوشحال شدند. پیر زن از بقیه بیشتر. مادر شهید شیرینی و شربت در روستا پخش کرد. عوام است دیگر، نذرش را ادا کرد.

قدری که گذشت ما تازه فهمیدیم که همه چیز اشتباهی بوده است.

ما اشتباه کردیم به چشمانمان اعتماد کردیم. باید« اعتماد» می­خواندیم. باید « اعتماد» می­خواندیم تا بفهمیم همه چیز دروغ بوده است.، حتی شاغل شدن پسرم. گرچه « اعتماد» نمی­گفت که چطور دیده­هایمان را نادیده بگیریم؛ اما بالاخره باید می­فهمیدیم که آنها از ما بهتر می­فهمند.

ما اشتباه کردیم که به فکر خون فرزندان پیرزن روستا بودیم. باید از قبل، آنکه را شما می­گفتید انتخاب می­کردیم تا خون اراذل هدر نرود. اصلا ای کاش قبل از انتخابات برای شهدای اراذل نذری پخته بودیم و برای پیروزی رنگ سبز، سیاه می­پوشیدیم.

ما از محضر شما عذر می­خواهیم. ما اشتباهی خیال می­کردیم که جمهوریت یعنی احترام به رای مردم. باید هر روز به « جمهوریت» سر می­زدیم تا بفهمیم مردی که خودش به روستای ما آمد و بعضی مشکلاتمان را حل کرد، چقدر برای آینده این مملکت خطرناک است. باید می­فهمیدیم آینده آقا زاده­ها بر آینده مملکت اولی است. و البته فهمیده بودیم که او برای آینده آقا زاده­ها خطر ناک است.

باید « جمهوریت» را هر روز می­خواندیم تا بفهمیم آمدن رئیس جمهور به روستا برای رای جمع کردن بوده است. راه اندازی کارگاه هم همینطور، آسفالت جاده هم، احترام به پیرزن هم و ایستادن مقابل ظالمان هم برای رای جمع کردن بوده است.

ما واقعا شرمنده­ایم. شرمنده­ایم از اینکه حرف حجاریان و خاتمی و سروش و ملکیان و مخبلباف و صادق زیبا کلام و پگاه آهنگرانی و تاج زاده و ابطحی و کرباسچی و فایزه هاشمی و عطریانفر و قوچانی و لیلی رشیدی و .... را گوش نکردیم. ما از همه این خانم­ها و آقایان خجالت می­کشیم. ما اینقدر فهم نداشتیم که آنها بازیگر و متفکر و نویسنده و سیاست مدار و کارگردان و آقازاده و ... هستند و از عوام بهتر می­فهمند.

خدا سایه این اهل منطق و فلسفه را از سرمان کوتاه نفرماید. اگر آنها نبودند نمی­فهمیدیم در انتخابات تقلب شده. آخر باید خیلی اهل تحلیل باشی تا بتوانی اثبات کنی هیچ کس غیر از تو و هم فکرانت نمی­فهمد و البته هنر بالاتر اثبات عدم مخالفان نظر تو است؛ حتی اگر برگه­های رایشان موجود و قابل شمارش باشد.

راستی شما واقعا به ما خدمت کردید. من و بقیه اهالی روستا نمی­دانستیم در چه اوضاع فلاکت باری زندگی می­کنیم. فکر می­کردیم باید شکر کنیم که امنیتی هست و زمینی و کاری برای رزق حلال. هر روز و هر شب خدا را برای داشتن رهبری خوب و رییس جمهوری مثل خودمان شکر می­کردیم. ما اینها را بعد از نمازمان دعا می­کردیم. اما شنیدیم شما و همفکرانتان در خیابان­های تهران ناسزا نثارشان می­کردید. اول تعجب کردیم؛ اما بعد با خودمان گفتیم، حتما آنها بهتر می­فهمند. آنها اهل کتاب و روزنامه و سایت و وبلاگ هستند. مگر می­شود اشتباه کنند. آنها مشتری ثابت اعتماد ملی و آفتاب یزد و اندیشه نو و اعتماد و جمهوریت و قلم نیوز هستند. وقتی ما اخبار شبکه یک سیما را می­بینیم آنها بی­بی­سی را نگاه می­کنند. ما را به خاطر آن تعجب اولیه­مان ببخشید؛ نفهمیدیم.

در پایان باز هم از اینکه خاطرتان را آزرده و احوالتان را افسردیم عذر خواهی می­کنیم.

فقط از شما عزیزان که خدماتتان از سر ما زیاد بوده، عاجزانه یک درخواست داریم.گفتم که ما برای انتخاب، دیده­ها و شنیده­هایمان را کنار هم گذاشتیم و به نتیجه رسیدیم. لطفا مثل همیشه توصیه­ای راهگشا بیان فرمایید تا در انتخابات بعدی، دیده­هایمان را نبینیم و سبب آزردگی خاطر شما روشن فکران نگردیم.

                                                                                                                                                   روستایی   

پی نوشت1: روستایی می­تواند هر کسی غیر از روشن فکران، اعم از دانشجو، استاد دانشگاه، طلبه، نماینده مجلس و... باشد.


مشخصات مدیر وبلاگ
 
لوگوی وبلاگ
 

عناوین یادداشتهای وبلاگ
خبر مایه
بایگانی
 
صفحه‌های دیگر
دوستان
 

ترجمه از وردپرس به پارسی بلاگ توسط تیم پارسی بلاگ